درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معنای واقعی عشق همان لبخند زیبای توست و آدرس lovebeach.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 4771
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content





معنای واقعی عشق همان لبخند زیبای توست
شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : alireza       

یکی از فانتزیام اینه که دکتر بشم بعد یه روز تو خیابون راه برم یه ماشین بزنه بهم
منم محل ندم ، ‌بلند شم تو خیابون راهمو ادامه بدم !
مردم چشاشون گرد بشه ! حالا شاید سوال پیش بیاد که دکتر چی بود این وسط ؟
اون دیگه به شما ارتباطی نداره ! من میخوام تحصیلاتمو ادامه بدم !!!



شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : alireza       

صبح زود رسیدم خونه، شب کار بودم، خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود که دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده کف پامو فکر کردم داداشمه گفتم کرم نریز پدر سگ یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه، بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا زد: خانوووووووووووووم بیا تحویل بگیر پسرت به من میگه پدر سگ :|
مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه :))))
بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی



شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:18 ::  نويسنده : alireza       

پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!!
پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!



شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : alireza       
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.
اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.
زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"
و او به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!".
 

همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت:
"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..."
 
 
به دیگران کمک کنیم بلاخره یک جا یکی به ما کمک
میکنه و قول بدیم كه نگذاریم هیچ وقت زنجیر عشق به ما ختم بشه .


شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:11 ::  نويسنده : alireza       

خبرنگار:برای محرم امسال چه برنامه هایی دارید؟_غضنفر:ما امسال 10تا علم اضافه کردیم /15تا پرچم/150تا زنجیر/12تا قمه و40تا زنجیرزن جدید در مجموع انشاءالله دیگه مادر یزید سرویس است!



شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:8 ::  نويسنده : alireza       

غضنفر ميره ثبت احوال ميگه يه شناسنامه واسه بچه ام ميخوام ! ميگن اسمش چيه ؟ ميگه "شورلت" ميگن اينكه اسم ماشينه يه اسم بزار كه به نام پدر و مادر بياد . ميگه خب به اسم ما مياد ديگه من "بيوك" آقا هستم . همسرم هم "خاور" خانوم



شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : alireza       

داشتم بدو بدو از پله ها پایین میرفتم که تو پاگرد پله دیدم دختر همسایه داره زور میزنه یه چمدون گنده رو ببره پایین.
گفتم : کمک میخوای؟
گفت : :) ممنون!
چمدونو بلند کردم،زاییدم!70 کیلویی بود!
کم نیاوردمو مثل قاطر 4 طبقه رو دوییدم پایین.
به پارکینگ که رسیدم دیدم یارو هنوز بالای پله هاست و
از لای نرده ها داره منگُل وار نگام میکنه!
گفتم : میخوای ببرم بیرون؟!
برگشت گفت: راستش داشتم میبردم بالا!!!!!!



جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : alireza       

به پیرزنه میگن مادر سایز سوت.ی.ن.ت چیه؟
میگه من از این سوسول بازیا خوشم نمیاد،میکنم تو شور..تم



پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : alireza       

یروز رفتم فیسبوک تو یه پستیییییی دیدم:

دختره موهاش مش خفن
از دماغش دوتا سوراخ مونده فقط
لباش اندازه ی پشتی مبل شده
نصف بیشتر عکسای پروفایلش یا لب استخره یا با تاپ و دامن نیم وجبیه :|

بعد خیلی جدی استاتوس گذاشته خسته ام از این مردهای شهوت پرست که فقط به جسم زن می اندیشند:|

آخه حلوا شکری :|
تو اون جسم تو چیزی به نام مغز هم پیدا میشه ؟؟!!!
انتظار داری تو رو که ببینن یاد فلسفه ی سقراط بیفتن؟؟



پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : alireza       

یه روز یه زنه رفت پرنده فروشی بعد از یه طوطی خیلی خوشگل خوشش اومد رفت جلو
زن: سلام
طوطی: علیک آبجی
زن: چه طوطی مودبی
طوطی: نوکرتیم
زن: میگما طوطی اگه یه روز با یه مرد بیام خونه چی میگی؟
طوطی: میگم جن..ده..ای

زنه به پرنده فروشه گفت آقا این طوطی چقد بی ادبه
پرنده فروشه گفت خانم ببخشین یه ماه بهم مهلت بده درستش میکنم
1ماه بعد زنه واسه بردنه طوطی میاد
زن:میگما طوطی اگه یه روز با یه مرد بیام خونه چی میگی؟
طوطی: میگم شوهرته
زن: آفرین طوطی با ادب حالا اگه با دونفر بیام چی میگی؟
طوطی: میگم شوهر و داداشته
زن: آفرین طوطی خوشگلم حالا اگه با سه نفر بیام چی میگی؟
طوطی: میگم شوهر و داداشته و برادر شوهرت
زن: آفرین طوطی عزیزم حالا اگه با چهار نفر بیام چی میگی؟
طوطی بلند داد میزنه اوستا یه ماهه ک....و...ن...ه منو پاره کردی حالا بیا تحویل بگیر دیدی گفتم ج..ند..س.