درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معنای واقعی عشق همان لبخند زیبای توست و آدرس lovebeach.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 4778
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content





معنای واقعی عشق همان لبخند زیبای توست
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:45 ::  نويسنده : alireza       

 پسر عموم 5 سالشه بردیمش ختنش کنیم
پرستاره اومده میگه ببینم اون شومبولتو ! پسرعموی ما هم زارت کشید
پایین . . .پرستاره تا دید زد زیره خنده !پسر عموم هم گفت : میخندی ؟؟؟ باید بخوریش

! :|به خدا من تا 12 سالگی فک میکردم بچه رو لک لک ها از آسمون میارن



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : alireza       

 مادربزرگم دو سال پیش میخواست ختم انعام بگیره و تمام خانومای فامیلو یه خانوم مداح هم دعوت کرده بود.
از صبح همه داشتیم کمکشون میکردیم که یهو ، یک ساعت مونده به مراسم برق رفت .
مادر بزرگم به پدرم گفت:
سریع زنگ بزن اداره برق بگو برقمون رفته!
بابای ما هم زنگ زدو گفت:برق ما رفته!
یهو مادر بزرگم از اونور گفت:
بگو خانوم آوردیم، کلی پول دادیم، حالا برق رفته شما خسارت مارو میدی...؟؟؟
بابای ما هم هول شد و با عصبانیت به طرف گفت:
کلی پول دادم خانم آوردم ، حالا که برق نیست چه خاکی تو سرم بکنم؟ شما خسارت میدی....؟!؟!
طرف هم نه گذاشت نه برداشت با خنده گفت:
دوست عزیز 2 تا شمع روشن کن شاعرانه تره...!! :).



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : alireza       

 حموم بودم ..
مامانم میزنه به در
میگم : بله
میگه : حمومی ؟؟
میگم : پَ نه پَ اینجا لَندنه صدای منو از رادیو بی بی سی میشنوی
میگه : در زدم بهت بگم مهمونا اومدن
دختراشون هم رفتن تو اتاقت دارن با کامپیوترت کار میکنن
لباس و حوله ات هم از پشت در بر میدارم که امشب تو لندن بمونی
تا فهم درست جواب دادن رو پیدا کنی الاغ.



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:22 ::  نويسنده : alireza       

دزده میره تو خونه ای که از در و دیوارش سیر آویزون بوده!
همه جا سیر هرجا رو نگاه میکنه میبینه فقط سیر!
داشته میگشته یه چراغ جادو پیدا میکنه دست میکشه و غول میاد میگه چی میخوای؟
میگه یه میلیون پول
غول: یک ایوون؟
... دزد: یه میلیون
غول : میگون؟
دزد: میــــــــــلیـ ــــــــــون
پیرزنه از پشته سیرا میاد بیرون میگه مادر خودتو خسته نکنه من سالهاس نتونستم بهش بفهمونم چی میخوام!!!



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : alireza       

خانومه تلفن زده به بابام
که ما یه دستگاهی میفروشیم که قیمت قبض برق رو تا ۳۰% کاهش میده
بابام بهش گفت:
ممنون پسرم کنتور رو دستکاری کرده قبضمون ۱۰۰% کاهش داشته
اگه خواستید نصف قیمت واسه شما حساب میکنیم !



چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 21:16 ::  نويسنده : alireza       

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯿﻪ ؟
ﮔﻔﺖ ﺷﺎﻧﺲ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ؟ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﺎ 100 ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺍﻻﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻣﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ،
ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﭽﮕﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺣﺎﻻ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﮑﺎﺭﻡ ! ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﯿﺰ ﺭﻭﺑﺮﻭﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺷﺎﺷﻮ ((= |:



شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 23:9 ::  نويسنده : alireza       

 دخترا وقتی میرن حموم:
نیم ساعت تو وانه شیر میخوابن
صابونه مخصوص
شامپو بدن مخصوصش
شامپو سر مخصوص
تازه 2ساعت موهاشونو میشورن تا یوقت مواد شیمیایی لای موهاشون نمونه
حالا ما پسرا:
اول میریم تو
سوراخه چاهه حمومو نشونه میگیریم , میشاشیم , صاف میره اون تو , احساسه غرور میکنیم
میریم زیره دوش یدونه می گوزیم صداش تو حموم میپیچه , کلی میخندیم
بعد 2 دقیقه دوباره میخندیم , میدونید چرا؟
چون بوش رسیده به دماغمون
5دقیقه خودمونو میشوریمو , آبکش میکنیم
نیم ساعت زیره دوش بیخودی فکر میکنیم
.
.
خلاصه از کمترین چیزا بهترین استفادرو میکنیم



شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 23:3 ::  نويسنده : alireza       

 یک گوز بی موقع به اندازه صد قرص اکس شادی آفرین است؟؟؟!!!!!
پس چرا اعتیاد؟!!!!
به تفریحات سنتی روی بیاورید!!!!!!



شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : alireza       

 پسر داييم دوم دبستانه امروز داشتم ازش علوم ميپرسيدم:
" چرا تمساح پستاندار نیست؟ "
بچه هم هرچي نبوغ و استدلال علمی داشتو به کارگرفت و با اعتماد به نفس گفت:
"چون اگه پستان دار بود موقع خزیدن سینه هاش میکشید روی زمین!!"



شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 22:56 ::  نويسنده : alireza       

 زن و شوهر جوانی که بچه دار نمی شدند برای یافتن چاره به یکی از بهترین پزشکان متخصص مراجعه کردند.


پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.
زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟
پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..
زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.
چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.
روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.
از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.
- سلام، برای موضوع بچه آمدم.
- سلام، بفرمائید. مشروب میل دارید؟
- نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاری نداره. علاوه بر اون میخوام هرچه زودتر شروع کنم.
- باشه! بریم اتاق خواب؟
- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.
- چند تا؟
- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.
عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:
- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.
چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:
- شروع کنیم؟
- هر وقت شما بگین!
- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم…
- سه پایه؟ برای چی؟
- آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو سه پایه و … خانم…. خانووووووم…. کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟ !!!!!!!!!
 


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد